پیامبر جهادی
عبدالله، حاج عبدالله والی، جوانی که به توصیه ی پدر همیشه با وضو بود. اهل قرائت قرآن بود و آنچنان وارسته و خود ساخته که اهل محل او را امین میدانستند.
در سی سالگی، پیرو خط امام (ره) و جز مبارزان رژیم طاغوت بودند.
بعد انقلاب هم راهی جبهههای جنگ، جبههای که او را با یکی از مناطق خیلی محروم آشنا کرد، »بشاگرد«.
و بشاگرد باعث شد که حاج عبدالله جبهه را رها کند، بله رها کند چون سنگر خود را در جایی دیگر می یافت، جایی که باید کاری بزرگ را شروع می کرد و 23 سال در گمنامی، در جبهه ای غریب می ماند تا ...
می ماند تا با کار تحقیق و شناسایی و اقدامات اولیه ی امدادگری کار خود را شروع کند
می ماند تا پیاده و البته به همراه یک قاطر، 800 روستای پراکنده ی بشاگرد را شناسایی کند
چون این جبهه غریب راه ماشین رو نداشت، البته برق و آب هم نداشت، آموزش و پرورش هم نداشت، بهداشت و درمان، ارتباطات و حتی مسجد و حسینیه هم نداشت
خلاصه اینکه این مرد خدا با چنین شرایطی شروع کرد و با تحمل کلی مشقت در طی 23 سال تونست یه بشاگرد جدید بسازه
اولین چیزی که در آنجا مشهود بود، فقر و گرسنگی مردم بشاگرد بود، اکثر اوقات چیزی برای خوردن نداشتند و در اثر گرسنگی های طولانی مدت، به بیماری های مختلف دچار می شدند. تنها خوراکشان – اگر گرسنه نمانند – نام آرد هسته ی خرماست!
فقر برادر کفر است ...
پس حاج عبدالله کارش را با پخش مواد غذایی بین مردم شروع کرد. ایشان در همان سفرهای اول، مقدار زیادی آرد ، خوار و بار ، شیر خشک ، برنج، روغن و ... از خیرین تهیه کرده و به مرور بین بشاگردی ها توزیع می کند.
اردوی پزشکی حضرت عیسی (ع) و حواریون، راه بشر به آسمان را می گشود...
فقر و سوء تغذیه، بدن بشاگردیها را ضعیف کرده بود و نبود بهداشت باعث شده بود که بیماریهای گوناگونی از جمله سل ، وبا ، مالاریا ، تب مالت ، جذام و ... به شدت شیوع پیدا کند و در نتیجه نبود پزشک، فرد بیمارمجبور بود با بیماری خود بسازد تا مرگش فرا برسد. حاج عبدالله از همان ابتدا به همراه خود پزشک به منطقه آورده و کار درمان را با وسایل موجود در چادرهای روستای بشاگرد آغاز می کند .حتی با پیگیری هایی که می کنند، می توانند پزشک را ماهی سه بار با هلی کوپتر به روستاهای مختلف ببرند. (البته فقط به مددت چند ماه؛ چون زمان جنگ بوده وهلیکوپترها به مناطق جنگی اعزام میشدند.)
بعدها که کم کم »خمینی شهر« تاسیس میشود، پای پزشکان مختلفی به بشاگرد باز شده و درمانگاه احداث می شود. حاج عبدالله بیش از هر کاری به این امر اهمیت میدادند و میگفتند:»اولویت اول در بشاگرد ، مریض است«.
حضور روحانی رمز موفقیت حرکت های جهادی .....
حاج عبدالله هدفش قبل از آنکه کارهای عمرانی و اجرایی باشد فرهنگ و اعتقادات مردم بود . در واقع ، تلاش و عمران را بهانه ی تربیت می دانست و لحظه ای معنویت آنان از ذهنش بیرون نمی رفت ، حاج عبدالله روحانیونی به بشاگرد می برد تا آنها در روستاهای مختلف به آموزش معارف و احکام بپردازند .
ریشه ی بسیاری از مشکلات فرهنگی مردم منطقه، بی سوادی مطلق بود. حاج عبدالله برای این امر دو کار را باید انجام می داد؛ یکی هماهنگی با آموزش و پرورش و قانع کردن آنها برای ارسال معلم به بشاگرد و دیگری هم صحبت با روستائیان برای اختصاص محلی در روستا برای مدرسه. با راه افتادن مدارس، تغییرات فرهنگی با ظرافت خاصی ایجاد شد.
در بشاگرد به دلیل بارندگیهای موسمی و وجود زمینهای سنگلاخی، آب به زمین نفوذ نکرده و روی زمین جاری می شود، درنتیجه در عرض ده دقیقه سیل به راه میافتد که نه تنها باعث خرابی میشد، آب را نیز از دسترس خارج میکرد. برای حل این مشکلات، حاج عبدالله به فکر ساختن آب بند و سد میافتد، ایشان بعد از ساختن آبگیرهای متعدد، ساخت سد خمینی شهررا بدون داشتن تجهیزات و نقشه و مهندس شروع میکنند.
چاه بهتر است یا چشمه ؟
تاثیر مبلغان روحانی که در ایام تبلیغ به روستاهای منطقه میآمدند، بر روی مردم متوقف و زودگذر بود حاج والی به این نتیجه می رسد که کارفرهنگی را باید به صورت عمقی شروع کرد و کاری کرد تا خود اهالی به کارهای فرهنگی رو بیاورند، لذا حاجی با یادآوری مکرر جمله ی امام خمینی(ره) که فرموده بودند "بروید در بشاگرد انشاءالله یاران خوبی برای امام زمان پیدا می کنید "، اصرار داشتند که حوزهی علمیه تشکیل شود که یاران امام زمان در حوزه به وجود میآید. حوالی سال 75 حوزهی « صاحب الزمان » ساخته میشود.
- ۹۲/۰۱/۲۸