جوانمرد (روایت سوم)
شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۰۷ ب.ظ
اگر خاری به پای کسی برود- کسی که آن سوی دنیا زندگی می کند – آن خار به پای جوانمرد فرو رفته است . جوانمرد است که درد می کشد .
اگر سنگی سری را بشکند اگر خونی در جایی جاری شود ،این جوانمرد است که زخمی می شود این خون جوانمرد است که جاری می شود .
اگر اندوهی در دلی بنشیند،اگر دلی بگیرد و بشکند،آن اندوه از آنِ جوانمرد می شود و آن دل جوانمرد است که می گیرد و می شکند .
***
جوانمرد گفت :خدایا چرا این همه باخبرم می کنی از هر خار جهان و از هر خون جهان و از هر اندوهش؟چرا جهانِ به این بزرگی را در تن کوچک من جا داده ای ؟
خداگفت :جهان را در تو جا داده ام ؛زیرا جوانمرد نخواهی شد،مگرآنکه جهانمرد باشی !
- ۹۲/۰۲/۱۴
چو چمران شدنها که شبی نبودبالشتش از اشک چشم خیس نباشد ورای تصور است !
همه ما جهادیا فقط مدتی از اشیانهمان میزنیم هجرت میکنیم تا بچشیم رنج را ،اما کداممان مردانه چو چمران و والی ها در این مناطق ایستادیم ؟!!